" سوته دلان "



"به نام خداوند قهار"

سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی؛
ان‌شاءالله که امسال، همراه با خیرات و برکات مادی و معنوی براتون شروع شده باشه و مستمر باشه.

+ راستی ما عید امسال به شیراز سفر کردیم!
لازمه توضیح بدم؟!

+ همه‌ی تحلیل‌های توییتری و سلبریتی‌ها و تزهای انقلابی و ضد انقلابی رو بریزید دور!
آدم وقتی تو یه ماجرا قرار می‌گیره، عمق فاجعه رو می‌فهمه!

+ شیخ ابوسعید ابوالخیر در راه بود.
گفت: هر جا که نظر می‌کنم بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته!
کسی نمی‌بیند و کسی نمی‌چیند.
گفتند: کو؟ کجاست؟
گفت: همه جاست؛ هرجا که می‌توان خدمتی کرد یا هرجا که می‌توان راحتی به دلی آورد.
آنجا که غمگینی هست و آنجا که مسکینی هست. 
آنجا که یاری؛ طالب محبت است و آنجا که رفیقی؛ محتاج مُروت.

( غرض اینکه؛ لرستان / گلستان / خوزستان را به قدر توان، دریابیم.!)


والسلام علی من التبع الهدی»



به نام خریدارِ جان ها»


صبح که از خواب بیدار شدند، یعنی با چه فکری از خانه بیرون رفتند؟!


اه، باز هم درس‌های چرت و پرت.

بازم استاد میخواد اول صبحی، یکسره حرف بزنه و مخ ما رو بخوره.

امروز یادم باشه فلان کتاب و فلان مقاله رو هم چک کنم.

یادم باشه برم از فلان استاد بخوام برگه‌م رو دوباره چک کنه! مطمئنم اشتباه کرده و من نیفتادم.

امروز برم به استاد فلانی بگم 2 نمره بهم بده بلکه این درس رو پاس کنم.

امروز یادم نره که قسطِ شهریه‌ی ترم رو واریز کنم.

 

***

یعنی ممکن است بین این 9 10 نفر، متاهل هم بوده باشد؟!

چقدر مرگ نزدیک است و شاید هر آن، با هرکدام از ما دست به یقه بشود.!

چقدر این زنده بودن بی اعتبار است و در عین حال این دنیا و متعلقاتش خواستنی.!

 

دروغ نگفتم اگر بگویم ترسم بیشتر و بیشتر شده.

هم از کنده شدنم، هم از یکباره کنده شدنم!


چگونه باید قطعِ نظر کرد از این عجوزِ مکاره؟!

 

پیر ما گفت جهان بر روشی محکم نیست / از خوش و ناخوش او قطعِ نظر باید کرد»

 

+ روح همه‌ی تازه درگذشتگان شاد و قرینِ رحمتِ الهی.



والسلام علی من التبع الهدی»




به نام خدای صبور»


حضرت نوح (ع) ویژگی‌ای رو داشت که هیچ پیغمبری نداشت!

اونهم اینکه ۹۵۰ سال، فقط دوره ی رسالتِ حضرت بود.عمرِ حضرت بماند!!


حال چرا خداوند برای قومِ حضرت نوح با تمام فسق و فجور، ۹۵۰ سال فرصت داد و برای آنها صبر کرد، در حالیکه اقوام دیگر، وقتی حجت بر آنها تمام می‌شد بلافاصله عذاب می‌شدند؟!

از آنجایی که قبل از حضرت نوح هیچ قومی نبوده تا خداوند برای مردم مثال بزند، خداوند به این قوم فرصت زیادی داد. همانطور که در قرآن هم خداوند هروقت خواسته برای افراد مثال بزند، مثالِ قوم نوح رو آورده است.


در طول ۹۵۰ سال رسالتِ حضرتِ نوح، حدوداً ۸۴ نفر به او ایمان آوردند!!

یعنی تقریباً هر ۱۲ سال ۱ نفر!!

صبر حضرت نوح هم کم از صبر حضرت ایوب نبود.!!


غرض از نوشتنِ این مقدمه، تدبرِ سوره نوح است.

ادامه مطلب


به نام تنها تدبیر کننده عالم»


شانس.!

یکی از خرافات، شانس است که مردم می‌گویند ما شانس نداشتیم یا بد شانس بودیم!

شانس مثل همان حرف دهریون است که می‌گفتند: 

" وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ ۚ وَمَا لَهُمْ بِذَٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ" 

"و گفتند: جز همین زندگى دنیایى، زندگى دیگرى نیست، مى‌میریم و زنده مى‌شویم، ما را چیزى جز طبیعت و روزگار نابود نمى‌کند، در حالى که هیچ گونه علمى بر این ادّعا ندارند."/ سوره جاثیه، آیه ۲۴


انسان مادی، تدبیر جهان که از آنِ خداست را به طبیعت و دهر نسبت می‌دهد.

قائل به شانس هم، در عمل چنین است که به حوادثِ اتفاقی و هرج و مرج روزگار قائل می‌شود.

ولی انسانِ عارف به خدای سبحان، می‌داند که حتی اگر برگی از درخت بیفتد با اذن الهی است. 

"وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ"

 " و کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمى‏‌داند و آنچه در خشکى و دریاست مى‏‌داند و هیچ برگى فرو نمى‏‌افتد مگر [اینکه] آن را مى‏‌داند و هیچ دانه‏‌اى در تاریکی‌هاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت] است." / سوره انعام، آیه ۵۹


شاید در ظاهر، موضوع ساده‌ای باشد اما غافل از اینکه مرز باریکی بین توحید و شرک هست که روزانه، عمدا یا سهوا به آن قائلیم و خود را بدشانس و بدون اقبال می‌دانیم!


والسلام علی من التبع الهدی»


به نام خداوند شادی‌ها و غم»

"۴ حقیقتِ شریف" چیست؟

از نظرِ بودا ۴ حقیقتِ اصلی در این عالم وجود دارد که از آنها با عنوانِ ۴ اصلِ رنج هم نام می‌برد. این ۴ اصل بدین صورتند:

۱. زندگی سراسر رنج است.

۲. ریشه و اساسِ تمامِ رنج‌ها، آرزومند بودن و خواهش‌های نفسانی است.

۳. باید با ریشه‌ی رنج‌ها مبارزه کرد و آنها را از بین برد.

۴. مبارزه با این رنج‌ها از طریق ۸ عمل صورت می‌گیرد. و آنها عبارتند از: ایمان درست، نیت درست، گفتار درست، رفتار درست، معاش درست، سعی درست، توجه درست، مراقبه درست

اما اینها مقدمه ای بود برای بحث اصلی!!

ادامه مطلب


حضرت یوسف(ع) بعد از آزاد شدنش از زندان، به نزدِ حاکم مصر رفت و برای انجامِ وظیفه اعلام آمادگی کرد.

اون هم نه هرکاری، بلکه کاری که می‌دونست در توانش هست و در موردش علم و آگاهی و توانایی داره!


"قال اجعلنی علی خزائن الارض، انی حفیظ علیم"

(یوسف) گفت: مرا سرپرست خزائن این سرزمین قرار ده، زیرا من نگهبانِ دانایی هستم. / سوره یوسف، آیه ۵۵


افضلیت یعنی اینکه تو هرکاری تخصص و تعهد لازم وجود داشته باشه.

حالا میخواد دکتر باشه یا کارگر.!!


اگر ذره ای وجدانِ کاری وجود داشته باشه، آدمیزاد سراغِ هرکاری نمیره، اون هم فقط برای کسبِ ثروت!!

اگر ذره ای وجدانِ کاری وجود داشته باشه، بازی با احساس و روانِ مردم نمیشه، اون هم فقط برای کسبِ قدرت!!

اگر ذره ای وجدانِ کاری وجود داشته باشه، جونِ مردم به خطر انداخته نمیشه، اون هم فقط برای کسبِ شهرت!!

اگر.!!


خیلی تلخه دیدن صحنه‌ای که یه پیرمرد برگرده به وزیر مملکت بگه خودتون می‌دونید و مملکت‌تون».!!

کاش عده‌ای یکم انسان بودن با چاشنیِ تخصص و تعهد!!


به فرموده‌ی حضرت جواد (ع):

"هرکس بدون آگاهی کار کند، بیش از آنکه اصلاح کند، فساد به بار می آورد."


والسلام علی من التبع الهدی»



بسم الله الرحمن الرحیم»


نمیدونم تا حالا این حکایت رو شنیدین یا نه ولی خوندنِ دوباره ش ضرری نداره.!


بزرگ مردی، شب خواب می بینه که قیامت شده و نوبت به حساب و کتابِ خودش که شد فهمید قضیه اونطور که فکر میکرده نبوده.

و خداوند براش تو پرونده ش عذاب ثبت کرده!

اون فرد تعجب میکنه چون زندگیِ بسیار ساده و بی ریایی داشته،در عین حال یا مشغولِ خدمت به خدا یا خدمت به خلقِ خدا بوده، بعد که می بینه پرونده ش سنگینه از خدا علت رو میپرسه.!

خداوند هم در پاسخش می فرماید:

یک روز وقتی رفتی از مغازه ای گوشت بخری برای اینکه از تازه بودن اون مطمئن بشی به گوشت دست زدی.

مقداری از چربیِ گوشت جذب دستت شد و تو بدونِ اینکه اونو بخری از خریدش منصرف شدی و از مغازه بیرون رفتی.

اون گوشت نصیبِ شخصِ دیگه ای شد، در حالیکه از سهم چربیش کم شده بود، به همین خاطر یک عمر حق الناس به گردنت بود و از این قضیه حلالیت نطلبیدی!!


"فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره * و من یعمل مثقال ذره شراً یره"

پس هرکس هم وزنِ ذره ای کارِ خیر انجام دهد نتیجه ی آن را میبیند * و هرکس هم وزنِ ذره ای کار بد کند نیز نتیجه ی آن را می بیند./ سوره زال،آیات 7 و 8


تا حالا تو عمرمون چقد حق الناس به گردنمون اومده. چه خواسته چه ناخواسته؟!!

خداوند ارحم الراحمینه، شکی هم در این قضیه نیست، اما این دلیل میشه بر اینکه ما در وظیفه مون کوتاهی کنیم و یا سهل انگاری!!



والسلام علی من التبع الهدی»




بسم الله الرحمن الرحیم»

یه خانومی کنارِ من مشغول به نماز خوندن بود.
به این صورت که آستینِ مانتوش کوتاه بود و مقداری از موهای سرش هم بیرون.!!
روی ناخن هاش هم که لاک.!!
یه بخشهایی از نماز هم که به دلخواهِ خودش به فارسی می خوند!!

بعدِ نماز نمیدونستم چجوری سرِ صحبت رو باز کنم که بنده خدا ناراحت هم نشه!!

.

ادامه مطلب


به نام خدای سریع الرضا»

نمیدانم چرا عده ای از منورالفکرها سعی بر این دارند بگویند دلت که پاک باشد کافیست.!!
یا قطره ای اشک بر حسین (ع) بریز، تمامِ گناهانِ کرده و نکرده ات را می بخشد!!
یا مثلاً می گویند نماز بخوانی و نخوانی، روزه بگیری یا نگیری فرقی برای خدا ندارد، مهم حق الناس است که باید رعایت شود!!

اگر واقعا اهمیت نداشت، خداوند در قرآن نمی فرمود که کفر را برای شما نمی پسندد!!
البته که در اهمیت حق الناس حرفی نیست ولی مگر می شود حقِ خالق با آن عظمت را رعایت نکرد و حق مخلوق را رعایت کرد!!

مگر کسی که از خدا نترسد از بنده می ترسد؟!

حال درست است که نماز و روزه فقط شعائر دین محسوب می شوند نه اصلِ دین و نمی شود کسی را با اینها سنجید!!
اما مگر نه این است که می گوینده از کوزه همان برون تراود که در اوست!!

خواهشاً فکرِ منور شده تان را برای خود نگه دارید که برای روزِ مبادا نیازتان می شود!!


اگر همه کافر شوید خدا از (طاعت) همه ی شما البته بی نیاز است و البته که کفر (و شرک) را بر بندگانش نمی پسندد و اگر (طاعت و) شکرش به جای آرید از شما آن پسند اوست و (بدانید که در قیامت) هرگز بار گناه کسی را دیگری به دوش نخواهد گرفت و پس از این (زندگانی دنیای فانی) بازگشت همه ی شما به سوی خداست و او شما را به هرچه می کرده اید آگاه می سازد، که او از اسرار دلهای خلق به خوبی آگاه است. / سوره زمر، آیه 7


والسلام علی من التبع الهدی»



به نام صاحب قلب‌ها»


+ اکنون که ۱۸ سال سن دارم و یک پشت کنکوری محسوب می‌شوم، می‌توانم آینده‌ام را به این صورت تصور کنم که یک پزشک شده‌ام!

آن‌هم نه پزشکی که قرار است با جانِ مردم کاسبی کند و یا بیشتر از امور پزشکی، به تجارت و بساز بفروشش برسد!

نه!

من! متخصصِ قلبی می‌شوم که ماهیتِ آن از منظر امیرالمومنین، همان نفس و روح آدمی‌ست و در دست خداست!

پزشکی می‌شوم که اگر در جایی سیل یا زله آمد، جهادی به کمکشان بروم و خالصانه در کنارشان باشم تا بدانند در این دنیای وانفسا، هنوز قلب‌هایی هست که در دست خداست و نمرده‌است.!


+ اکنون ۱۰ - ۱۲ سال، از آن روزها گذشته و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که امروز در چنین جایگاهی باشم!

و اینکه پزشک نشده باشم!

فکر نکنید منظورم جایگاه خاصی هست! نه!

منظورم از جایگاه، همین منِ امروز با تمامِ مشتقاتم است.

اینکه مثل خیلی‌ها از یک زندگیِ معمولی و آرام برخوردارم و دغدغه‌ی این را ندارم که در این کشور، استعدادهایم به یغما رفته و سقفِ آرزوهایم در این کشور کوتاه است!

همین‌که در کنار عزیزانم در صحت و سلامت هستیم، یعنی نصفِ بیشتر آرزوهایم برآورده شده است.


آینده هم برایم مثل این روزهای بهاری، گاهی ابری و پوشیده و گاهی آفتابی است.!

و نمی‌دانم قرار است ۲۰ سال بعد به آرزوی پزشک شدنم برسم و با "قلب"، این موجود عجیب و نازنین، سر و کار داشته باشم یا نه!

اینکه باز هم همین مقدار رضایت از زندگی حال را در آینده هم خواهم داشت و یا در پیچ و خم زندگی به امتحاناتی مبتلا خواهم گشت که طاقت از کفم برود!!


+ اما با خودم حرف دارم؛

حرف‌هایی از جنسِ نصیحت.!

حرف‌هایی از جنسِ اینکه؛ آینده‌ام هرچه خواست بشود، در خوشی‌ها و ناخوشی‌ها اصلم را فراموش نکنم!


می‌خواهم به خودم بگویم؛

عزیزم!

می‌دانم بیش از هرکسی به تو سخت گرفته‌ام و گاهی به اشتباه، ولی بدان که از دوست داشتن بوده و برای رشدت.


گاهی اوقات به تو رحم نکردم، برایت لازم بود!

از همان اول بود که سخت گرفتن را یاد گرفتم، کنترل کردن را.

گاهی مرگِ آروزهایت را دیدی و خواستی ادامه بدهی،

شکستی و خواستم بگذری با بزرگی.

برایت حدود تعریف کردم!

اخلاقیات را که گاهی بابتشان مسخره شدی! تحقیر شدی! ولی هنوز هم باور دارم که درست هستند.

این روزها بیش از همیشه درگیر بررسیِ باورهایم هستم.

بارها دل‌خواسته‌هایت را قربانی کردم، لذتت را قربانی رشد کردم.

می‌دانم تو را آدم روزهای سخت کردم.

می‌دانم از پس روزهای سخت برخواهی آمد.

همیشه کنارت بودم، گاهی دعوایت کردم، گاهی در آغوشت کشیدم و علت اشتباهاتت را فهمیدم و گذاشتم از نو شروع کنی.


تو باید آدم روزهای سخت شوی!

ولی قلبت را سخت نکن؛

آن تنها چیزیست که از تو دوست دارم.


عزیزم!

تو نسبت به انسان‌ها متعهدی حتی اگر آنها نخواهند و نفهمند.


مواظب این رهگذران زندگی‌ات باش!

مواظب باش آسیبی از تو نبینند تا تو دمی بیاسایی.


خودت را حیف نکن!

ولی بخشیدن را خوب بلد شو.

بگذر و به مسیرت ادامه بده،

به خودت مغرور نشو،

مطمئن باش بارها‌ و‌‌ بارها اشتباه خواهی کرد،

اشتباه از همان نقطه که در دیگران نمی‌پسندیدی!


از دشمنی خودت علیه خودت بترس!

و مواظب خودت باش.


قربانِ تو؛ من.


سوته‌دلان نوشت: به فرمایش

جناب منزوی و با اندکی تاخیر! :)


والسلام علی من التبع الهدی»




به نام خداوندِ نفوسِ زنده»


حتما تا به حال دیدین که تو مجالسِ ختم، سوره‌ی شمس تلاوت میشه دیگه؟!

سوره‌ی شمس با ۱۵ آیه تنها سوره‌ای از قرآن هستش که بیشترین قَسَم‌هارو به خودش اختصاص داده.

و سوره‌ای هست که نه تنها برای مرده‌ها نازل نشده بلکه برای زنده‌هاست تا حداقل این یک جمله رو درک کنن."حاسِبوا قبل ان تحاسَبوا"


این سوره از ۲ قسمت تشکیل شده:

سیاق ( پاراگراف ) اول از آیه ۱ تا ۱۰

سیاق ( پاراگراف ) دوم از آیه ۱۱ تا ۱۵


ادامه مطلب


به نام صاحبِ نفوس»


یه داستانِ کوتاه میخوام بنویسم که شاید شنیده یا خونده باشید:


فردی بود پیاز فروش که هیچ وقت محصولاتش (به علت بد بودن محصول) به فروش نمی‌رفت، روزی این مساله را با ابوهریره (راوی حدیثی که به جاعلِ حدیث مشهور است) در میان گذاشت، ابوهریره هم گفت روز جمعه، بار پیازت را جلوی مصلی بیاور، کاری می‌کنم که همه به فروش برسد.

آن مرد هم روز جمعه تمام محصولش را با خود برد و رفت جلوی مصلی ایستاد.

بعد از اتمام نماز جمعه، ابوهریره به مردم گفت: از پیامبر روایت شده که اگر کسی این پیازها را بخرد، مستقیم در آخرت به بهشت می‌رود!! 


مردم هم از روی جهلِ خود، معصوم ِ زمانشان را رها کردند و همه به سمت پیاز فروش رفتند. تمام محصولِ پیاز فروش در روز جمعه به فروش رسید.!!


الغرض؛

" تدبر سوره جمعه "


سوره‌ی جمعه از ۳ سیاق یا به اصطلاح خودمان ۳ پاراگراف تشکیل شده:

بخش اول که طلیعه‌ی بحث است؛

از آیه‌ی ۱ تا ۴ را تشکیل می‌دهد؛ که از ذات پاک خدا و تسبیح خدا شروع شده و بعد، فرستادنِ پیامبر را مطرح می‌کند و اینکه پیامبر برای همه‌ی امت‌هاست نه فقط مسلمانان. 


بخش دوم که از آیه ی ۵ تا ۸ را تشکیل می‌دهد؛

درباره‌ی قوم یهود است که ادعای حمل کردنِ تورات را داشتند اما در واقع خدا آنها را به خر تشبیه می‌کند که هیچ درکی از تورات ندارند (حمل کردن کتاب امری ثقیل است، چون هم تکلیف است هم عمل، هم کارِ فردی است هم اجتماعی، هم بینش است و هم کنش.) و یهودیان ادعای این را دارند که اولیای خدا هستند و خداوند هم، برای اینکه جواب دندان‌شکنی به اهل یهود بدهد می‌فرماید اگر ادعا می‌کنید دوست و اولیای من هستید آرزوی مرگ کنید (ضعف یهودیان در اینست که همیشه از مرگ فرار می‌کنند/ طبق آیه ۹۶ سوره‌ی بقره) چون یکی از خصلت‌های اولیاء‌الله این است که آرزوی ملاقات خدا را دارند.


بخش سوم که از آیه ی ۹ تا ۱۱ هست و اوج و قلّه‌ی سوره‌ی جمعه محسوب می‌شود؛

خدا در ابتدا نماز جمعه را مثال می‌زند که وقتی روز جمعه آمد، باید دنیا و مافیها ترک بشود و برای نماز جمعه آماده شد!


دردناک ترین آیه در این سوره که با داستان اول متن هم بی‌ربط نیست، آیه‌ی آخر سوره‌ی جمعه است که می‌فرماید: مردم  به سمت تجارت و لهو، رو آوردند و پیامبر را تنها گذاشتند و خدا مستقیماً در اینجا می‌خواهد بگوید کار مسلمانان هم شده مثل اهل یهود که ادعای حمل و مکلف شدن به قرآن را دارند اما اصل ولایت را فراموش کردند!


وَ اِذا رَاَوا تِجارَهً اَو لَهوَاٍ انفَضّوا اِلَیها وَ تَرَکوکَ قائما، قُل ما عِندَاللهِ خَیرٌ مِنَ الَلهوِ وَ مِنَ التِجارَه وَاللهُ خَیرُ الرازقین»

هنگامی‌که آنها تجارت، سرگرمی و یا لهوی را ببینند پراکنده می‌شوند و به سوی آن می‌روند و تو را ایستاده به حال خود رها می‌کنند، بگو آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است. (سوره جمعه، آیه ۱۱)


میخوام بگم که ۱۴۰۰ سال پیش فقط رها کردنِ پیامبر نبود!! هرچه زمانه رو به جلو رفت، با رو آوردن به دنیا اوضاع بدتر شد.!


تَرَکوکَ قائما. حَجَروکَ غریبا. قَتَلوکَ عطشانا. رَضوا بِغیبَتِک.



والسلام علی من التبع الهدی»





بسم الله الرحمن الرحیم»


این پست هیچ ارتباطی به جنابِ سعدی، حافظ، مولانا، فردوسی، نیما، سهراب و . نداره!


بلکه در موردِ تدبر سوره‌ی شُعرا هستش.

سوره‌ی شعرا در موردِ پیامبران و قومِ هر پیامبری ایراد شده و توضیح میده که هر قوم چه خصلت و خویی داشتن و چه بلایی سرشون اومده!


سوره‌ی شعرا رو به علت طولانی بودنش نمیشه اینجا نوشت.

و فقط به موضوعِ هر سیاق اشاره می‌کنم:


سیاق اول: ( آیه ۱ تا ۹ )

سیاق اول به پیامبر اشاره می‌کند که می‌خواهد جانش را از شدت اندوه و غصه از دست بدهد تا مردم ایمان بیاورند اما امکان پذیر نیست، چون خداوند هرچه نشانه و معجزه می‌آورد، کفار انکار می‌کنند ولی به زودی عذابی را دچار می‌شوند که انکار پذیر نیست.


این سیاق با دو آیه تمام شده که در کل سوره، تکرارش را شاهد هستیم:

ان فی ذلک لایه و ما کان اکثرهم مومنین / و ان ربک لهو العزیز الرحیم»

این دو آیه ۳ مطلب را در بر دارد؛

اول اینکه خدا از تمام نشانه‌هایش استفاده می‌کند تا حجت را تمام کند ولی اکثر مردم مومن نیستند تا درک کنند!

دوم اینکه کلمه‌ی عزیز به معنی شکست ناپذیر است، یعنی خداوند نسبت به آنهایی که در حال توطئه هستند و ایمان نمی‌آوردند شکست ناپذیر است.

سوم اینکه با توجه به اینکه در مورد پیامبر و پیروانش صحبت می‌کند، نسبت به آنها رحیم و مهربان هست.

(این دو آیه در پایان هر سیاق، نسبت به قوم کافر، و نسبت به پیامبر و مومنانش تکرار می‌شود)


نکته: رودر رویی با قومی کافر.

دقیقا مثلِ وضع موجود که امام زمان برای ایمان آوردنِ ما، دور از جانِ عزیزشان، از غصه می‌خواهند. (نعوذ بالله)


سیاق دوم: (آیه ۱۰ تا ۶۸)

مربوط به حضرت موسی که داستان بنی اسرائیل و فرعون را مطرح می‌کند که بنی اسرائیل با بهانه‌هایشان، حضرت موسی را اذیت می‌کردند و در نهایت حضرت موسی از دریا فرار کرد و قوم فرعون در آب غرق شدند. و در آخر با دو آیه‌ای که گفتیم سیاق به پایان می‌رسد.


نکته: مردم فراموش‌کار نسبت به نشانه‌های الهی و نعمت‌ها، و عذر و بهانه‌های تو خالی.

دقیقاً مثلِ وضع موجود که نعمت‌های الهی دیده نمی‌شود و در عوض به دنبالِ سرابیم!


سیاق سوم: (آیه ۶۹ تا ۱۰۴)

مربوط به حضرت ابراهیم و داستانِ بت‌شکنی و مردمی که بر دینِ آبا و اجدادشان پای‌بند هستند، و ذره‌ای به رسولشان اعتنا نمی‌کنند، و حضرت ابراهیم با مناظره‌ای خداوند را معرفی می‌کند و بت‌های آنها را بی‌خاصیت جلوه می‌کند!


نکته: مردمی که دینشان را از پدر و مادر و اجدادشان می‌گیرند نه خدا و رسول و قرآن.

دقیقاً مثلِ وضعِ موجود که بیشتر دین از اینترنت و. به دست می‌آید تا منبعِ اصلی!


سیاق چهارم: ( آیه ۱۰۵ تا ۱۲۱)

داستان حضرت نوح با قومی که لجوج بودند و بعد از ۹۰۰ سال فقط ۱۲ نفر ایمان آوردند، و حرفشان این بود که ما به دنبال رسولی نمی‌آییم که اطرافیانش همه اراذل و پست و بی ارزش هستند.

در آخر هم حضرت با پیروانش از طریق جنودِ الهی، از آن سرزمین رفتند و تمامِ زمین را آب گرفت!

چون کافر بودند و نجاستِ کفر، فقط با آب پاک می‌شود!


نکته: دیوانه خواندن و پست شمردنِ پیامبر و مومنانش و منزوی کردنِ آنها.

دقیقاً مثلِ وضعِ موجود که محرومان، رها و منزوی شدند و متمولان در عرصه‌ی فعالیت هستند!


سیاق پنجم: (آیه ۱۲۳ تا ۱۴۰)

داستان هود و قوم عاد، که این قوم بناها و قصرهایی را می‌ساختند که هیچ چیز به آنها اثر نمی‌کرد جز عذابِ خدا. در حالی‌که سرشار از نعمت بودند و در این نعماتِ خودشان غرق بودند و در عدالت، حقِ همه را زیرِ پا می‌گذاشتند!


نکته: قومی که به گمانِ خودشان ابدی بودند و هیچ آخرتی را برای کارشان متصور نبودند و فکر می‌کردند هیچ‌وقت عذاب نمی‌شوند!

دقیقاً مثلِ وضعِ موجود که عده‌ای با اختلاس و زد و بند، آخرتشان را به کمترین بها می‌فروشند!


سیاق ششم: (آیه ۱۴۱ تا ۱۵۹)

داستان صالح و قومِ ثمود به این صورت که قوم همیشه در عیش و نوش به سر می‌بردند و مستِ لایعقل بودند و به بدترین نحو، نشانه‌ی خدا را از بین بردند! (پِی کردنِ ناقه)


نکته: این قوم به علت عیش و نوش، دچارِ رفاه زدگی شدند و تمامِ همّ و غمّشان، دو روزه‌ی دنیا بود!

دقیقاً مثلِ وضعِ موجود که مملکت بخاطرِ رفاهِ عده‌ای به یغما می‌رود!


سیاق هفتم: (آیه ۱۶۰ تا ۱۷۵)

داستان قوم لوط و لواط.

جالبِ توجه اینجاست که این قوم با سنگسار، عذاب می‌شوند و چقدر خداوند زیبا این سیاق را به اتمام رسانده!

چون در اینجا، بحثِ رفاه زدگی و مالِ مردم خوری نیست!! بلکه بحثِ نسل مطرح می‌شود!


نکته: قومی مفسد که تصمیم به آلوده کردنِ نسل‌های بعد داشتند!

دقیقاً مثلِ وضعِ موجود.!!


سیاق هشتم: (آیه ۱۷۶ تا ۱۹۱)

داستان شعیب و قوم اَیکَه و اینکه این قوم برای به دست آوردنِ ثروتِ بیشتر، نسبت به مردم کم فروشی می‌کردند!


نکته: قومی که حق را به تمامه ادا نمی‌کردند و به مردم کم‌فروشی می‌کردند!

دقیقاً مثلِ وضعِ موجود که ثروت انحصاری شده و دستِ عده‌ای می‌چرخد و بقیه از نعماتِ الهی محروم شدند!


سیاق آخر و نهم: (آیه ۱۹۲ تا ۲۲۷)

می فرماید این قرآن وحی منزل است و توصیفش در کتاب‌های پیشینیان هم آمده؛

ماجرای عذاب، ایمان نیاوردن، نزول شیاطین بر دروغ گویان و . در این سیاق مطرح شده و در آخر هم گفته شده:

و انهم یقولون ما لا یفعلون / الا الذین امنوا و عملوا الصالحات.» / آیات ۲۲۶ و ۲۲۷

به گفته‌هایشان عمل نمی‌کنند مگر کسانی که ایمان آوردند و عملِ صالح انجام دادند.»



+ سوره ی شعرا بسیار با وضعِ موجود شباهت داره!!

از خوندنش دریغ نکنید. 


والسلام علی من التبع الهدی»




به نامِ خدایی که در همین نزدیکیست»

 

یکی از مفاهیمِ قرآن قرب» به معنی نزدیکی است که یکی از مضامین و محورهای عرفانِ نابِ اسلامی هم می‌باشد.
این واژه در قرآن به ۲ صورت به کار رفته است:

۱. قربِ خدا به انسان
۲. قربِ انسان به خدا

اصل در عرفان، قربِ خدا به انسان» است؛ یعنی خدا به انسان‌ها نزدیک است.
آدمی هم می‌تواند به سمتِ خدا حرکت کند اما اصلِ اول با اصالت است و دومی تبعی است.
در حقیقت اگر انسان به سمتِ خدا می‌رود بخاطر این است که خدا به انسان نزدیک است!

در این پست، قرب خدا به انسان، با نگاه به آیات بررسی می شود و انشاالله به شرط حیات، در پستِ بعدی، قرب انسان به خدا.

 

در قرآن ۴ آیه درباره‌ی قربِ خدا به انسان آمده است:

۱. قربِ احتضار: وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِنکُم وَ لا تُبصِرون»؛
ما از شما به او (محتضر) نزدیک‌تریم ولی نمی‌بینید.
(سوره واقعه، آیه ۸۵)

۲. قربِ وریدی: وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید»
و ما به او از رگِ قلبش نزدیک‌تریم.
(سوره ق، آیه ۱۶)

نسبتِ انسان با شاهرگ مثل رابطه‌ی بود و نبود است. یعنی اگر شاهرگ قطع شود انسان در یک آن می‌میرد.
خداوند هم از طریقِ این آیه می‌فرماید اگر ارتباطِ ما یک آن از بنده قطع شود، نابودیِ بشر را در پی دارد، یعنی از شاهرگ هم به ما نزدیک‌تر است. در حقیقت چون خدا می‌خواهد ما هستیم.

۳. قربِ مطلق: وَ اِذا سَاَلَکَ عِبادی عَنِّی فَاِنّی قَریبٌ، اُجیبُ دَعوَهِ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَستَجیبوا لی وَ لیُومِنوا بی لَعَلَّهُم یَرشُدون»
و هنگامی که بندگانِ من از تو درباره‌ی من سوال می کنند (بگو) من نزدیکم، دعای دعاکننده را به هنگامی که من را می‌خواند پاسخ می‌گویم، پس باید دعوتِ من را بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند.
(سوره بقره، آیه ۱۸۶)

این آیه معجزگونه‌ترین آیه در قرآن است، به ۲ دلیل:

*) خدا در قرآن خودش را  گاهی با ضمیرِ غایب ( مثل هو: هوالله، هوالذی و.) معرفی می کند. در حقیقت خودش را پنهان می‌کند تا انسان‌ها او را آشکار کنند.

و گاهی اوقات از ضمیرِ متکلمِ مع‌الغیر» استفاده می‌کند.(مثل نحن، نا: نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) دلیلِ اینکه خدا از خودش به عنوانِ جمع ذکر می‌کند (ما قرآن را نازل کردیم و ما از آن محافظت می‌کنیم) به این خاطر است که خدا مخلوقِ خود را هم به حساب می‌آورد!

اما به ندرت خداوند در قرآن از ضمیرِ متکلمِ وحده» انا، ی(من) استفاده کرده است که آیه‌ی ۱۸۶ بقره از آن موارد است. هرگاه خداوند از این واژه‌ی (انا، ی) استفاده کرد چند خصیصه دارد:

اول اینکه یک رابطه‌ی عاطفی با بنده را مطرح می‌کند. در این آیه خداوند ۷ بار (در هیچ آیه‌ای در قرآن بدین صورت نیامده است) از خودش با عنوانِ "من" یاد کرده است!

دوم اینکه خداوند به پیامبر می‌فرماید اگر از تو پرسیدند: من نزدیکم ".عنی (قُل) فانی قریب" در این آیه واژه‌ی قُل(بگو) حذف شده است.
یعنی می‌خواهد بگوید با اینکه پیامبر بالاترین مخلوق است اما پیامبر هم در این رابطه وجود ندارد و رابطه مستقیم است!

**) "اذا دعان فلیستجیبوا" به این معنی است که دعا همان اجابت است، یعنی هرچه از ذهنِ بشر خطور می‌کند مستجاب شده است، اگر غیرِ این فکر کنیم یعنی به خدا تهمت زده‌ایم یا بدگمان شده‌ایم!

 

اما ادامه‌ی بحثِ اصلی:

۴. قربِ حِیْلوله: یعنی اوجِ قرب؛ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِه»
و بدانید خداوند (به اندازه‌ای به شما نزدیک است که) میانِ انسان و قلبِ او حائل می‌شود.
(سوره انفال، آیه ۲۴)

این آیه بالاترین سطوحِ قرب است، در ۳ آیه‌ی قبل، واژه‌ی قرب به کار رفته است ولی در این آیه به زیباترین شکلِ ممکن، خداوند مفهومِ قرب را بدون استفاده از واژه‌ی قرب به کار برده است!

واژه‌ی مرء» در این آیه به معنیِ انسان است.

نکته: واژه‌ی "یحول" در آیه معادلِ کلمه‌ی حائل است، یعنی خداوند میانِ تو و قلبِ تو حائل است، هرکه بخواهد به خدا برسد باید از خودش بگذرد.
عبور به معنیِ نابودی نفس (اماره) است، هر نگاه به خود دقیقاً نگاه به خداست، اگر حجابِ قلب را کنار بزنیم خدا را می‌بینیم.
خداوند در عمیق‌ترین لایه‌های وجودیِ انسان حضور دارد.
افکارِ ما را هیچکس نمی‌فهمد اما قبل از اینکه فکر کنیم خداوند فکرِ ما را می‌داند، پس باید خود را که حجابِ خود هستیم کنار زده تا به خداوند برسیم!

 

ادامه دارد.

 

والسلام علی من التبع الهدی»

 


به نام صاحبِ نفوس»

 

یه داستانِ کوتاه میخوام بنویسم که شاید شنیده یا خونده باشید:

 

فردی بود پیاز فروش که هیچ وقت محصولاتش (به علت بد بودن محصول) به فروش نمی‌رفت، روزی این مساله را با ابوهریره (راوی حدیثی که به جاعلِ حدیث مشهور است) در میان گذاشت، ابوهریره هم گفت روز جمعه، بار پیازت را جلوی مصلی بیاور، کاری می‌کنم که همه به فروش برسد.

آن مرد هم روز جمعه تمام محصولش را با خود برد و رفت جلوی مصلی ایستاد.

بعد از اتمام نماز جمعه، ابوهریره به مردم گفت: از پیامبر روایت شده که اگر کسی این پیازها را بخرد، مستقیم در آخرت به بهشت می‌رود!! 

 

مردم هم از روی جهلِ خود، معصوم ِ زمانشان را رها کردند و همه به سمت پیاز فروش رفتند. تمام محصولِ پیاز فروش در روز جمعه به فروش رسید.!!

 

الغرض؛

" تدبر سوره جمعه "

 

سوره‌ی جمعه از ۳ سیاق یا به اصطلاح خودمان ۳ پاراگراف تشکیل شده:

بخش اول که طلیعه‌ی بحث است؛

از آیه‌ی ۱ تا ۴ را تشکیل می‌دهد؛ که از ذات پاک خدا و تسبیح خدا شروع شده و بعد، فرستادنِ پیامبر را مطرح می‌کند و اینکه پیامبر برای همه‌ی امت‌هاست نه فقط مسلمانان. 

 

بخش دوم که از آیه ی ۵ تا ۸ را تشکیل می‌دهد؛

درباره‌ی قوم یهود است که ادعای حمل کردنِ تورات را داشتند اما در واقع خدا آنها را به خر تشبیه می‌کند که هیچ درکی از تورات ندارند (حمل کردن کتاب امری ثقیل است، چون هم تکلیف است هم عمل، هم کارِ فردی است هم اجتماعی، هم بینش است و هم کنش.) و یهودیان ادعای این را دارند که اولیای خدا هستند و خداوند هم، برای اینکه جواب دندان‌شکنی به اهل یهود بدهد می‌فرماید اگر ادعا می‌کنید دوست و اولیای من هستید آرزوی مرگ کنید (ضعف یهودیان در اینست که همیشه از مرگ فرار می‌کنند/ طبق آیه ۹۶ سوره‌ی بقره) چون یکی از خصلت‌های اولیاء‌الله این است که آرزوی ملاقات خدا را دارند.

 

بخش سوم که از آیه ی ۹ تا ۱۱ هست و اوج و قلّه‌ی سوره‌ی جمعه محسوب می‌شود؛

خدا در ابتدا نماز جمعه را مثال می‌زند که وقتی روز جمعه آمد، باید دنیا و مافیها ترک بشود و برای نماز جمعه آماده شد!

 

دردناک ترین آیه در این سوره که با داستان اول متن هم بی‌ربط نیست، آیه‌ی آخر سوره‌ی جمعه است که می‌فرماید: مردم  به سمت تجارت و لهو، رو آوردند و پیامبر را تنها گذاشتند و خدا مستقیماً در اینجا می‌خواهد بگوید کار مسلمانان هم شده مثل اهل یهود که ادعای حمل و مکلف شدن به قرآن را دارند اما اصل ولایت را فراموش کردند!

 

وَ اِذا رَاَوا تِجارَهً اَو لَهوَاٍ انفَضّوا اِلَیها وَ تَرَکوکَ قائما، قُل ما عِندَاللهِ خَیرٌ مِنَ الَلهوِ وَ مِنَ التِجارَه وَاللهُ خَیرُ الرازقین»

هنگامی‌که آنها تجارت، سرگرمی و یا لهوی را ببینند پراکنده می‌شوند و به سوی آن می‌روند و تو را ایستاده به حال خود رها می‌کنند، بگو آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است. (سوره جمعه، آیه ۱۱)

 

میخوام بگم که ۱۴۰۰ سال پیش فقط رها کردنِ پیامبر نبود!! هرچه زمانه رو به جلو رفت، با رو آوردن به دنیا اوضاع بدتر شد.!

 

تَرَکوکَ قائما. حَجَروکَ غریبا. قَتَلوکَ عطشانا. رَضوا بِغیبَتِک.

 

 

والسلام علی من التبع الهدی»

 

 

 


به نام خدایی که در همین نزدیکیست»

 

و اما قربِ نوعِ دوم که قربِ بنده به خداست.
انسان به صورتِ ابتدایی از خدا دور است و در دورترین فاصله ها قرار دارد. رابطه‌ی قرب رابطه‌ی طرفین است، اما در موردِ خدا و انسان مستثناست.
لذا در موردِ انسان قرب به کار برده نمی‌شود بلکه تقرّب به کار می‌رود. تقرّب یعنی نزدیک نیستیم ولی باید کاری کنیم که قرب پیدا کنیم.

 

رفتن به سوی خدا هم ۴ مرحله دارد که در قرآن ذکر شده است:


۱. وَافعَلوا الخَیرَ لَعَلَّکُم تُفلِحون»
و کارِ نیک انجام دهید تا رستگار شوید. (سوره حج، آیه ۷۷)

انسان بسیاری از خوبی‌ها را می‌داند، مشکلِ او ندانستن نیست بلکه عمل نکردن به دانسته‌هاست.
عالِم تنها به معنیِ علم داشتن نیست بلکه باید با عمل همراه باشد.
یکی از صفاتِ قرآن نور است، نور به معنیِ "بسیار واضح". یعنی اگر انسان بر سر دوراهی بماند، خدا و قرآن به علتِ صفتِ نور، انسان را راهنمایی می‌کنند. منتها انسان‌ها تنبلیِ خود را گردنِ مبهم بودنِ قرآن می‌اندازند. پس قرآن به عنوانِ راهنما میتواند باعثِ تقرّب شود.

 

۲. یُسارِعونَ فِی الخَیرات»
در انجامِ کارهای نیک بر یکدیگر پیشی می‌گیرند.
(سوره آل عمران، آیه ۱۱۴/سوره انبیا، آیه ۹۰/سوره مومنون، آیه ۶۱)

تفاوتِ این آیه با آیه‌ی قبل این است که در آیه‌ی قبل افراد برای تقرّب کارِ نیک انجام می‌دهند منتها با کسلی و تنبلی، اما در این آیه ذکر شده علاوه بر انجامِ کار نیک در کارِ خود شتاب می‌ورزند و سرعت می‌گیرند.

 

۳. فَاستَبِقُوا الخَیرات»
در نیکی‌ها و اعمالِ خیر از یکدیگر سبقت جویید.
(سوره بقره، آیه ۱۴۸/ سوره مائده، آیه ۴۸)

در این آیه ذکر شده برای تقرّب نه تنها باید کارِ نیک انجام داد و به آن سرعت بخشید بلکه باید از هم سبقت گرفت.
انسانِ مومن خواهانِ سلبِ نعمت از دیگران نیست بلکه تلاش می‌کند تا خود هم آن نعمت را بدست بیاورد و سبقت بگیرد. اگر غیرِ این باشد خودش چند گام عقب می‌افتد.

 

۴.فَفِرُّوا اِلی الله»
به سوی خدا فرار کنید.
(سوره ذاریات، آیه ۵۰)

انسان وقتی در معرضِ یک خطر قرار می‌گیرد (مثلا یک حیوانِ درنده) با تمامِ توان و بیشترین سرعت به محلِ امن فرار می‌کند.

در تقدیرِ این آیه بدین صورت است؛
"ففروا من غیر الله الی الله"، از غیرِ خدا به سمتِ خدا فرار کنید.
یعنی انسان باید از غیرِ خدا که نا امن است به سمتِ خدا که امن‌ترین است فرار کند.
در این راه برای نیل به حقیقت، تمامِ استعدادها باید شکوفا شود و ظرفِ وجودی انسان تکمیل شود.

 

بی شک یکی از کارهای خیر، انفاق است؛ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقون»
از آنچه به آنها روزی دادیم انفاق می‌کنند.
( سوره بقره، آیه ۳)

از مصادیقِ انفاق، "خرجِ زبانِ نیک، اخلاقِ نیک، خرج کردنِ مال، جان، آبرو و. در راهِ اسلام و خداست."
حال باید هم انفاق کرد هم با سرعت این کار را انجام داد و هم باید از دیگران در این کار سبقت گرفت.

 

در ۳ آیه‌ی اول، متعلِّق خیرات است اما در آیه‌ی آخر متعلِّق خودِ خداوند است که بالاتر از خیر است.
امام حسین (ع) مصداقِ بارزِ آیه‌ی چهارم است که همه چیزش را برای تقرّب به خودِ خدا داد.

 

 

+ زیارتِ همگی قبولِ درگاهِ حق ان شاالله؛

چه اونهایی که هم با دل رفتن هم پا و چه اونهایی که فقط دلشون رو تونستن راهی کنن.

 

 

والسلام علی من التبع الهدی»

 

 


بسم الله الرحمن الرحیم»

 

* از توییتِ ترامپ و مایک پمپئو و اظهارِ دوستی و طلبِ سلامتی برای آقای سیستانی تعجب نکنید، چرا که:

و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاه الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الد الخصام»

بعضی از مردم گفتارشان در زندگیِ دنیا مایه‌ی اعجابِ تو می‌شود (در ظاهر اظهارِ محبّتِ شدید می‌کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می‌گیرند، در حالی که آنان سرسخت‌ترین دشمنان هستند.

 

* از فساد ایجاد کردنِ دشمنانِ داخلی و تفرقه‌افکنی و خصومتِ دشمنانِ خارجی تعجب نکنید، چرا که:

و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد»

هنگامی که از تو روی برمی‌گردانند و می‌روند (تا در زمین ولایت پیدا کنند) در راهِ فساد در زمین کوشش می‌کنند، و زراعت‌ها و انسان‌ها را نابود می‌کنند (نسل‌کشی می‌کنند) و البته که خدا فساد را دوست نمی‌دارد.

 

* و از لجاجت و اصرارشان بر این همه فساد تعجب نکنید، چرا که:

و اذا قیل له اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد»

و هنگامی که به آنها گفته شود: از خدا بترسید و تقوای الهی پیشه کنید، (گوش فرا نمی دهند) لجاجت و تعصب آنها را به گناه می‌کشاند. آتشِ دوزخ برای آنها کافی است و چه جایگاهِ بدی دارند.

 

سوره بقره / آیات ۲۰۴ تا ۲۰۶

 

والعاقبه للمتقین»

 


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»

 

دو هفته‌ای گذشت که تلخی و شیرینیِ اون بر هیچکس پوشیده نیست؛ نه اینکه بگم خودم رو باختم یا هرچیزِ دیگه؛

ولی همیشه خراب کردن، راحت‌تر از آباد کردن بوده.!

به حول و قوه‌ی الهی این هم درست میشه و دلِ همه‌مون آروم میگیره ان‌شاءالله.

خلاصه که؛

‏بَحـــر، پُــر تَلاطُــم است؛
              پشتِ ناخُـــــــدا بمـــــان.

 

والعاقبه للمتقین»

 

 


‏بسم‌‌الله الرحمن الرحیم»

 

وسطِ این همه کرونا و شایعه و خبرِ کذب و صحیح و توطئه و ی‌کاری و کم‌کاری و احتکار و همّتِ خودجوشِ مردم و خدمتِ مضاعف و بی‌منّتِ دکتران و پرستاران و ان‌شاءالله سلامتیِ همه‌ی مردم، مخصوصاً مبتلایان به کرونا، از لیله‌الرغائب که غافل نشدین؟!

 

حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی در یکی از جلساتِ درسِ اخلاقِ خود، لیلة‌الرغائب را شبِ رغبت‌ها برشمردند و بیان داشتند:

امیدواریم که در لیلةالرغائب، رغبتِ ما با رهبتِ ما هماهنگ باشد. هم از قهر و جلالِ خدا راهب باشیم، هم به مِهر و جمالِ خدا راغب باشیم؛ رغبت یعنی میل نه آرزو.

ایشان ادامه دادند:
لیلةالرغائب به معنای شبِ آرزوها نیست، بلکه شبِ رغبت‌ها و گرایش‌ها و مجذوب‌شدن‌هاست لذا آن انجذاب و گرایش و میل و شوق را می‌گویند رغبت، در برابر رهبت.
خدای سبحان جنّاتی دارد که ما را به آنها ترغیب کرده و برای روحِ ما هم بهشتی دارد که ما را به آن هم ترغیب کرده است.
در بخشِ پایانی سوره‌ی مبارکه‌ی قمر» چنین آمده إنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ
یعنی مردانِ باتقوا بهشتی دارند همین (جَنَّاتٌ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ
جنّتِ جسم و بدن است و لذایذِ مادی که در آن نهرِ عسل جاری است، نهرِ آب جاری است، نهرِ شیر جاری است، نهرِ خمر جاری است. این انهارِ چهارگانه در این بهشت هست.

اما یک بهشتِ دیگری دارد که آن برای روحِ ماست و این را با واو عطف، بیان نکرده بلکه  فرمود: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ نه و فی»
فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ آن جنّت برای روحِ ماست برای جانِ ماست که نزدِ خدا قرار بگیریم.

 

والسلام علی من اتبع الهدی»

 

 


بسم الله الرحمن الرحیم»

سلام

بنده یک عدد به چالش دعوت شده هستم توسطِ جناب

آقای میم. البته گویا شخصِ اولِ دعوت کننده جناب آقای

آقاگل بودن.

ضعف در کمّ و کیفِ ماجرا را بر حقیر ببخشایید. 

 

همیشه به خودم می‌گفتم خدایا بارپروردگارا، کسی منو به این چالش‌ها دعوت نکنه بسکه برام جذابیت نداشت!
اما حالا که دارم می‌نویسم می‌بینم اونقدرا هم سخت نیست! 
همون‌طور که طبقِ فرموده‌ی امیرالمومنین؛ هنگامى که از چیزى (زیاد) مى‌ترسى خود را در آن بیفکن، چرا که سختىِ پرهیز از آن، از آنچه مى‌ترسى بیشتر است.

بگذریم! خیلی از بحث دور نشیم!
با خودم خیلی فکر کردم ببینم شخصیتِ مورد علاقه‌ام کی یا چی بوده که بخوام براش نامه بنویسم!
شخصیتِ کتاب، تاریخ، کارتون، فیلم، انیمیشن، شهدا.
اما دیدم به قدری صنم دارم که یاسمن توش گُم میشه! :/
بخاطرِ همین تصمیم گرفتم به واقعی‌ترین شخصیتِ خیالی این روزها یعنی "کرونا" نامه بنویسم.

 

کرونا جان سلام؛
جنگِ اول به از صلحِ آخر! اینو گفتم که دلخوری پیش نیاد!
خدا ازت نگذره که هرکدوممون رو در این کره‌ی خاکی یک‌جوری گرفتار کردی!
زن، مرد، بچه، پیر، جوان، دانش‌آموز، دانشجو، دکتر، پرستار، رییس‌جمهور!! (از اتاق فرمان اشاره می‌کنن که جمعه جوابگو هستن) وزیر، وکیل، پاکبان، کاسب، کارمند و. 
خلاصه که خوب شبِ عیدی کاسبیِ همه رو کساد کردی! 
سال‌های قبل فکر می‌کردم یعنی چی می‌تونه ترافیکِ آخرِ سال و این همه هیاهو رو کم کنه، به همه چیز فکر می‌کردم الا تو!
خداییش چی شد که یک‌دفعه از بینِ این همه ویروس مهم شدی! 
چی شد که انقدر جدّی گرفتیمت!
اصلا جدّی بودی یا شوخی شوخی جدّی شدی!
چی شد که تونستی سطحِ فرهنگ و اخلاق و. رو یک‌شبه جابجا کنی!
یک عده افتادن به کاسبی از درماندگیِ مردم که وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفین.»
یک عده هم ثابت کردن که نه سیل نه زله و نه حتی ویروس می‌تونه مرام و مردونگیشون رو زمین بزنه!
با اینکه پشتت به یک عده لاشخور و نون به نرخِ روز خور وصل بود اما همون  عده ثابت کردن که گُنده‌تر از تو هم حریفشون نمیشه! تو که عددی نیستی!
خلاصه که خوب جولان دادی، اما چه بخوای چه نخوای عمرِ تو هم چند صباحی بیشتر نیست.
و این هم فقط یک آزمایشی برای عیارسنجی بود!
اینکه سِره و ناسِره از هم جدا بشن!
اینکه دوست و دشمن مشخص بشه!
اینکه قداستِ کارِ مدافعانِ سلامت بیشتر شناخته بشه!
اینکه خوارج شناخته بشن!
اینکه مردم غربال بشن!
اینکه بیشتر قدرِ امنیتِ جسم و روان و سلامتی شناخته بشه!
اینکه با هم مهربون‌تر باشیم!
اینکه دنیا دو روز بیشتر نیست!
اینکه.

خلاصه اینکه؛
"کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذوالجلالِ والاکرامِ"

 

+ برای هم از خدا سلامت بخواهیم؛
سلامتِ جان
سلامتِ روان
سلامتِ جسم
سلامتِ قلب
سلامتِ زبان
سلامتِ اخلاق
سلامتِ کردار.
پول رو هم ان‌شاءالله خدا می‌رسونه، سلطان محمود خرِ کیه؟!!

 

والسلام علی من التبع الهدی»

 


بسم‌الله الرحمن الرحیم»

 

خدای من؛
درست است که اگر قرار بود کسی غیر از تو بر گناهم آگاه شود، آن گناه را نمی‌کردم؛
اما این بخاطرِ این نیست که تو در نظرم بی‌قدر و بی‌اهمیت باشی،
بلکه بخاطرِ آن است که تو بهترینِ ستّاران و پرده‌پوشانی.

فرازی از دعای ابوحمزه‌ثمالی

 

ایام مثل همیشه از پسِ هم گذشتن و باز آه و حسرتی موند بر دلم!

ماهِ شمسی از پسِ شمسی و ماهِ قمری از پسِ قمری؛

قریب به یک هفته از ماه رمضان گذشت و فرصت‌های طلایی هم مثلِ نسیمِ زودگذر بهاری.!

علی ایحال دوره‌ای گذشت که نمی‌تونم بگم خوب بود یا بد! خیر بود یا شر! البته که هرچه از دوست رسد نیت.

فقط ای‌کاش یادم بمونه حالا که به ساحلِ امن رسیدم مدیون لطف بی‌کران همیشگیِ خودش بودم و بس!

 

وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً.»

وهرگاه در دریا به شما محنت و رنج رسد، هرکه را جز خداوند مى‌خوانید، محو و گم مى‌شود، پس چون شما را نجات دهد و به خشکى رساند، از او رو مى‌گردانید و انسان بسیار ناسپاس است. (آیه ۶۷ سوره اسراء)

 

والعاقبه للمتقین»

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها